با طلوع خورشید
شمارش لحظه ها را آغاز میکنم
تا شب از راه برسد
شب
در تن پوش تاریکی پیچیده
همه جا سیاه
وسکوت یکسان
با چنین خلوتی
به دور از هیاهو
به دوراز من تو ما
چشم به رویا می گشایم
زشت وزیبا
تا طلوعی دوباره
به من میگویند
زندگی کن!
سلاممنم مثل ماهی فقط تو یک لیوان آبمقشنگ نوشتی
زندگی باید کرد ، باید چرخه این تکرار را بگردانیم !دوست داشتی سر بزن
زندگی کن حدیثم. دلتنگتم.
خب دیگه زندگی یعنی آغاز و طلوع ترانهیعین همین یعنی عشقزندگی یعنی بهاربهار یعنی طلوع
این روزها زندگی واقعا نمیدونم چیهشب ُ روز وتکرار تکرارهاموفق باشی
سلامزندگی مثل جویبار روانه .گاهی تلی از اشغال جلوشو میگیره اما قدرت اب بیشتره وراهشو باز میکنه.زندگی کن برای همه سخته .ولی زندگی باید کردموفق باشی
همه جا سیاه استشب در تن پوش تاریکیستچراغی میجویم.
سلام
منم مثل ماهی فقط تو یک لیوان آبم
قشنگ نوشتی
زندگی باید کرد ، باید چرخه این تکرار را بگردانیم !
دوست داشتی سر بزن
زندگی کن حدیثم. دلتنگتم.
خب دیگه زندگی یعنی آغاز و طلوع ترانه
یعین همین
یعنی عشق
زندگی یعنی بهار
بهار یعنی طلوع
این روزها زندگی
واقعا
نمیدونم چیه
شب ُ روز وتکرار تکرارها
موفق باشی
سلام
زندگی مثل جویبار روانه .گاهی تلی از اشغال جلوشو میگیره اما قدرت اب بیشتره وراهشو باز میکنه.
زندگی کن برای همه سخته .ولی زندگی باید کرد
موفق باشی
همه جا سیاه است
شب در تن پوش تاریکیست
چراغی میجویم.