به ناگاه
حس ناخوشایندی را درک کردم
چشم هایم باز شد
چشم هائی را که همیشه باز می پنداشتم
چشم هائی که صادق بودند
چشم هائی که فقط صداقت را می دیدند
صداقت دروغین را هم دیدند
حس نا خوشایندی را درک کردم........
و چه تلخ است شکستن شیشه ی اعتماد...
حس ناخوشایند ! از این لفظ لذت بردم دقیقا همین حس ناخوشایند همین صداقت دروغین داره عذابم میده . .
امیدوارم همیشه حس های خوب به سراغ هممون بیاد هرچند بعضی وقتا ناخوشایندش هم لازمه که به خوشایند معنی بده ! با یه شعر از خودم به روزم مهربان .
دوست ندارم چشم هام اینجوری باز بشنواقعا احساس ناخوشایندیه. قشنگ نوشتی مثل همیشهموفق باشی
سلامباهات هم راهم یک درد مشترک!
پالینا جانم...دلتنگتانم زیاد...و هنوز در حسرت آن خداحافظی که از دست دادم...کی بر می گردید؟
...درک کردم.
و چه تلخ است شکستن شیشه ی اعتماد...
حس ناخوشایند ! از این لفظ لذت بردم دقیقا همین حس ناخوشایند همین صداقت دروغین داره عذابم میده . .
امیدوارم همیشه حس های خوب به سراغ هممون بیاد هرچند بعضی وقتا ناخوشایندش هم لازمه که به خوشایند معنی بده !
با یه شعر از خودم به روزم مهربان .
دوست ندارم چشم هام
اینجوری باز بشن
واقعا احساس ناخوشایندیه.
قشنگ نوشتی مثل همیشه
موفق باشی
سلام
باهات هم راهم
یک درد مشترک!
پالینا جانم...دلتنگتانم زیاد...و هنوز در حسرت آن خداحافظی که از دست دادم...کی بر می گردید؟
...
درک کردم.