با سو سوی ستاره هاست
که کوه پا برجاست
باید کوله بارم را ببندم
به تنهائی
بدون همره وهم سفر
اگر شوق دیدار سپیده دم نبود
چه کسی یلدای سیاه جامه را
با درون زمهریرش به صبح می رساند
کی نسیم سحر گاهی تا دیار شبنم پر می گرفت
اگر سرخ نبود
اگر نیلی نبود
اگر سپید
کی فلق می دمید
باید کوله بارم را ببندم
به تنهائی
من خود
سرخم نیلی ام سپیدم
باید کوله بارم را ببندم
به تنهائی
همره سوسوی ستاره ها
ره پویم........
سلام
واقعا زیبا می نویسید امیدوارم همین روال خوب رو ادامه بدید.
میخواستم شعری با عنوان چرا؟ رو هم تو وبلاگم بنویسم اگه موافق باشی البته با ذکر منبع.
میخوام از فرصت استفاده کنم وبگم که
من تازه وبلاگم رو درست کردم و معتقدم که تبادل لینک میتونه شمار بازدید کنندگان رو هم بالا ببره
میخواستم با شما تبادل لینک کنم اگه موافقید منو در جریان بگذارید .
شاید هم تونستیم به هم دیگه کمک کنیم.
ممنون موفق باشی
بای
سلام
حق با شما بود من شرمنده ام نمی دونم چی بگم معذرت ای کاش میگفتید ۲ تا وبلاگ دارید بازم شرمنده.
من شما رو لینکیدم
بازم پیشم بیا
اسمان هر کجا همین رنگ است
سلام
خیلی وقته که فکر بستن کوله بار رو کردم ولی چیزی ندارم که توش بذارم. امیدی هم نیست که جایی که میرم حتی یه قطره آب پیدا بشه چه برسه به یه نون خشک!!
سلام
دیربه دیر مینویسی؟
ولی عالی
اگه بدونم با بستن کوله بار خاطره ها را هم میشه جا گذاشت حتما راهی سفر خواهم شد . . .
سلام
پس کجایی
سلام
چقدر تازگیها کم مینویسی
منتظرم.
سلام - خیلی زیبا بود.
پالی این همه سکوت نکن یه چیزی بگو . . .