-
زاد روز
شنبه 3 مردادماه سال 1394 23:04
چهل سال هفتاد سال صدسال یا هزار سال چه فرقی میکند بر اوراق روزها, لحظه ها با حلقه طلای اسارت در گوش زندگی این امضا هم پاک می شود انگاری هیچ وقت نبود..............
-
سکوت
یکشنبه 24 خردادماه سال 1394 02:16
گاهی حتی سالها حرف زدن کافی نیست بیهوده است با بعضی هابایدبه سکوت رسید نه یک لبخند نه یک نگاه رهایشان کرد و با اطمینان به طبیعت سپرد طبیعتی که در ان هر حضوری سایه ای هرصدائی پژواکی هر زهری پاد زهری وهر عملی عکس العملی دارد باید گذشت رها کرد ا رام بود وایمان داشت که زندگی بی حساب نیست.........
-
خود
دوشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1394 17:32
با شتاب حرکت کردم با سکوت نشستم نگاه کردم نگاه کردم اما با خودنبودم گم شدم لابلای دیوارهای انسانی و انگشت امرانه فاصله ها مرا برد به کلاف سر در گم تنهائی لحظه ای دیگر یا سالی دیگر انگاری هیچ وقت هیچ کس مرا به من پس نداد
-
چهره
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1394 15:19
کدام چهره پرداز چیره دست این چنین چشم هایم را شعله ور درخشان نقش زده است اسمان ابی بارانی است گام های باران می شوید رخم را گر یمم پاک می شود اینه ها می گویند اسرار سپیدی موی مرا .......
-
نگاه
پنجشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1394 14:04
نگاه میکنم به نگاه تو شاید اندکی فقط اندکی تسلی ارمغان بیاورد برای من برای تو یک سقف حتی پوشالی که رسول باران باشد از ارامش روشندلی از همدلی های نبوده خورشید های ننموده اما دریغ چه اتشی چه دوزخی در نگاه تو
-
خواستن
جمعه 4 اردیبهشتماه سال 1394 13:20
سالهای عمر گذشتند از پی هم چهره ام پر از خطوط تجربه است شادیها تنک غمها عمیق اینک که در انتهای راهم پر از ترسم ترس از نیاز به دیگران فرزند وهمراه ترس از چرا گفتن ها چرا کردن ها نتوانستن ها و جه سخت است میخواهم تنها باشم بی ترسی بی خاطره ای و پنجره را بگشایم افتاب را حس کنم قدم بزنم جای بنوشم و بخندم
-
زمستان
شنبه 16 دیماه سال 1391 21:48
عطر نارنجی بامداد می نشیند بر پرده اطاق عقربه های ساعت دیواری خوابند دوباره ومی گریزند از بیداری امروز هم که زمستان که زمستان است وبرف وکودکان برفی در اسمان بی افتاب خورشیدند ومن تنهائی هایم را در گوشه های خاطراتم می بافم تا در مرزهای بی چراغ چه کنم هایم پنجره ای به گشایم به افتاب........
-
بی قراری
جمعه 4 آذرماه سال 1390 20:16
در قاب روزهای پرکسالت تعطیلی غروب را می کشم و سایه بی حوصله گی را به میخ دیوار می کوبم بی قراری از هر شاخه ای آویزان می شود روی زندگی ام روی سقف روی اتاق روی حجم بی حرف تلفن روی کلمه های سکوت روی دوپای موازیم که چهار گوشه اتاق را به هم می دوزد ودر کسالت سنگین جمعه از مسیر بی چراغ می گذرد تا به شب برسد........
-
منتظر
جمعه 20 اسفندماه سال 1389 14:00
ساز ها خاموش اند و صدائی نیست تا خواب را بیدار کند پروانه عاشق از روزنه تنگ زمان می گذرد بهارا کی می پاشی بذر روشنی بر چهره ما..............
-
نیمکت
جمعه 22 بهمنماه سال 1389 22:12
اطرافم را ببین این ورق های سرگردان آینه های احساس منند ویادت باشد وقتی بیائی آسمان ما را روی نیمکت شب خواهد نشاند وما جای ماه وستاره هایش را تنگ خواهیم کرد .........
-
نماندنی
پنجشنبه 4 شهریورماه سال 1389 23:00
ول کن تخیل غریب مرا دو کشمش - چای می نوشم دو چشم - آه می کشم یک شهاب آرزو میکنم یک شب می میرم
-
زخم
شنبه 11 اردیبهشتماه سال 1389 23:24
صبوری وعاشق !! درست بر عکس من که ادعا میکنم شقایقم تعجب نمیکنم اگر تمام رودهای خروشان به اقیانوس حرفهای بی نقاب تو بریزند پر از دردهای پوسیده ام در تپش این قلب بی قرار در انتهای نفس کشیدنم شب می شوم و تمام خاطراتم را دلتنگ ماه می کنم چقدر تنهایم با تو که نزدیکتر از نبض به منی..........
-
چتر
چهارشنبه 7 بهمنماه سال 1388 21:38
ای نجابت زمین خاتون قبیله باران لک زده برای دیدنت دل اشتیاق من بی هیچ نیت چتری.........
-
اشتباه
یکشنبه 6 دیماه سال 1388 23:30
ما به کسانی عشق ورزیدیم که هیچوقت باران خیس شان نکرده بود وهمین شبها زیر اشک هایمان غرق میشوند ما به کسانی باور آوردیم که هیچ وقت پائیز را ندیدند وهمین شبها زیر برگهایش گم میشوند وقتی عادتها بیشتر از رویا ها زندگی میکنند وقتی رویا ها پروازی ندارند تحملی نمی ماند باید رها شد باید پرواز کرد شهر من امروز آماده پرواز...
-
پائیز
پنجشنبه 12 آذرماه سال 1388 00:03
باور دارم پائیز سروده ای ناب است وبرگهایش دختران خورشیدند که به عقد زمین در می آیند دلتنگ سبز شدن نیستم به خاطر فرداهائی که صدایم میزنند..........
-
خیال
دوشنبه 27 مهرماه سال 1388 21:58
هی چای...... هی انتظار...... تو که نیامدی ! پس بگذار پنجره خیال آمدنت باز باشد در اطاق رویا هایم .........
-
زندانی
سهشنبه 10 شهریورماه سال 1388 22:05
می خواهم ببینم اما حق چشمانم را خورده اند می خواهم بشنوم اما هرچه صدا می آید دل ایمان را سخت می لرزاند حرف می زنم و واژه واژه شهید می دهم زندانی درون خویشم..........
-
......
پنجشنبه 4 تیرماه سال 1388 22:16
دوچشم وحشی دودست پلید میچکاند آتش! کشتند صدایش را به گلوی فریادش و چشمانش را باز گذاشتند بعد صدای جیغ فریادها با رویش هزار شقایق در آتش ندای نداها.........
-
سادگی های دلم
یکشنبه 3 خردادماه سال 1388 22:28
راست بگو من فرزند کدام درختم ببین تمام تنم را یادگاری ها فتح کرده اند چقدر برای لحظه های بی درختی شان تکیه گاه شدم اینک که بی شاخ وبرگم هیچ کس به یاد خاطره ای نمی افتد تا برتنم زخمی وتاریخی زند برای سادگی های دلم چیزی نمی خواهم...........
-
بهار ی دیگر
جمعه 23 اسفندماه سال 1387 19:54
پراز سکوتم پراز دردهای پوسیده درد آنکه روزی کسی منتظر آمدنم نباشد هر چقدر زندگی ادامه می دهد پنجره های بیشتری باز می شوند یا بسته ؛؛ بیرون ؛؛ پنجره را باز کرد تا بهار زنگ چشم هایم را بشوید...............
-
کاپا
پنجشنبه 24 بهمنماه سال 1387 11:29
بی تو سکوت چشم هایم را هاشور می زند واتاق بی دیوار تنهائی ام به اندازه خاطراتی که عطر تورا می دهند بزرگ می شود هیچکس شبیه تو نیست نه من ونه دیگری زنی از دیار غریب در این سر زمین پر سئوال چراهای رفتار وپندار هیچکس شبیه تو نیست و نخواهد بود. کاپا.....
-
عروس
سهشنبه 12 آذرماه سال 1387 19:25
عروس گل اقاقی در تن پوش رویا می شکفد می خندد وعشق پیوند می دهد جانهای شیفته را..........
-
هیچکس
جمعه 10 آبانماه سال 1387 21:31
در انتهای شب نفس میکشم غمی مانند نیلوفر از سلاله زخم هایم به تمام حرف های خوب به اقیانوس حرف های بی نقاب می پیچد چقدر شبیه کسی هستی که شبیه تو نیست چه بی رحم است روزگار.......
-
مرا چه می شود
دوشنبه 15 مهرماه سال 1387 00:52
نه باران نه قناری نه حوصله فریاد همیشه چیزی هست که پنجره هارا مایوس کند از آفتاب مرا چه می شود امروز هم قناری بود هم باران ونه نیازی به فریاد همیشه چیزی هست که به اندازه رویا باز می شود و آشتی میدهد پنجره را با آفتاب........
-
گل اقاقی
پنجشنبه 7 شهریورماه سال 1387 23:54
آفریده شدیم تا بیافرینیم ودلمان را حلقه حلقه در انگشتان عشق کنیم عروس گل اقاقی.
-
حیف از
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1387 21:55
هرچه سنگ انداختی رد شدم حالا کوه را اگر جا به جا کنی خورشید را سد راهم قرار دهی عبور میکنم در آینه وجودت بنگر شاید دیو خشم درونت عیان شود.....
-
آرزو
چهارشنبه 26 تیرماه سال 1387 01:05
به کدام آرزوم پیوند خورده ام که انقدر احساس سنگینی میکنم........
-
ارثیه
پنجشنبه 6 تیرماه سال 1387 23:02
سهم من از یک فنجان .... قاب عکسهائیست که چشمانشان را به من اجاره دادند تا بهتر ببینم تا زندگی کنم......
-
سهم من
یکشنبه 19 خردادماه سال 1387 02:47
کجاست آن بازی های کودکی در آغوش گرفتن ها هم صحبتی که اینک با خشم درون از چرخش روزگار می سوزاند تمام گل های یادگار سهم من یک فنجان از .........
-
سوختن
دوشنبه 13 خردادماه سال 1387 23:55
تو گل می شوی من پروانه تو قد میکشی من آب می روم بزرگ می شوی ترک بر می دارم خرد می شوم دهان باز می کنی می بلعی مرا ویونس می شوم من در دهان تاریک غم.......