بوته پرورده در گلخانه
که هیچ گاه
فراوانی فصلها
برایش معنا نشده
نه هرم گرما چشیده
نه بلور برف دیده
با گرمی گلخانه می روید
وبا سردی آن می میرد
لبان تشنه اش همیشه
سوگوار قطرات باران است
من هرگز قدمی با بهار بر نداشتم.........
وقتی که دلتنگم با سیاهی شب هم رنگم
وقتی که دلتنگم با باران اشک هم سنگم
وقتی که دلتنگم
پر از دردم
گیاه زردم
ناگاه
یاد تو می آید
با یک بغل بوسه
ظلمت دور می شود
نور می شود
ومن دوباره می رویم..........