نه باران
نه قناری
نه حوصله فریاد
همیشه چیزی هست
که پنجره هارا مایوس کند از آفتاب
مرا چه می شود
امروز
هم قناری بود
هم باران
ونه نیازی به فریاد
که به اندازه رویا باز می شود
و آشتی میدهد پنجره را با آفتاب........
تا قبل از مرا چه می شود رو بیشتر دوست دارم! مثل همیشه خیلی روان بود
چه عجب چیزی نوشتیزیبا وتفکر برانگیزواقعا مرا چه می شودسئوالیست .
سلامنمیدونم چرا من انقدر نیاز به فریاد دارم.مرا چه می شود.لذت بردم از نوشته ات
خیلی خوشحالم دوباره هستی نبودت بد جور کلافه ام میکنه . . .
سلامخوبی؟خوشحالم که برگشتی...البته هرازگاهی سر زدن هم میتونه جالب باشه.خیلی زیبا بود ...همیشه چیزی هست..خوشحالم با یک چنین شعری آشتی کردی با وبلاگ.موفق باشی
دوست داشتی بیا جاده عشقی و که کشیدم بخون . . .
پالی جان دوستت دارم .
تا قبل از مرا چه می شود رو بیشتر دوست دارم!
مثل همیشه خیلی روان بود
چه عجب چیزی نوشتی
زیبا وتفکر برانگیز
واقعا مرا چه می شود
سئوالیست .
سلام
نمیدونم چرا من انقدر نیاز به فریاد دارم.
مرا چه می شود.
لذت بردم از نوشته ات
خیلی خوشحالم دوباره هستی نبودت بد جور کلافه ام میکنه . . .
سلام
خوبی؟
خوشحالم که برگشتی...البته هرازگاهی سر زدن هم میتونه جالب باشه.
خیلی زیبا بود ...همیشه چیزی هست..
خوشحالم با یک چنین شعری آشتی کردی با وبلاگ.
موفق باشی
دوست داشتی بیا جاده عشقی و که کشیدم بخون . . .
پالی جان دوستت دارم .