حتی اگر به سنگینی عقاب باشی...بالهایت را که باز کنی ..چند بار که محکم به هم بکوبیشان طوری که قلبت توی سینه جابجا شود...و شروع کنی روی پنجه هایت به دویدن...یک جوری که هر بار که بال میزنی روی پنجه هایت بلند شوی ...پرش های کوتاه...بعد بلند تر..بلند تر ...و بلند تر...یکهو می بینی که توی آسمانت هستی...هیچ چیز سنگینت نمی کند...هیچ رویایی که روی زمین جا مانده باشد...
سلام پالی
فکر کنم بیشتر ارزوها سنگین هستن
بخصوص تو این دوران
همون آرزویی که خیلی دوستش داشتیم بهش نرسیدیم !
حتی اگر به سنگینی عقاب باشی...بالهایت را که باز کنی ..چند بار که محکم به هم بکوبیشان طوری که قلبت توی سینه جابجا شود...و شروع کنی روی پنجه هایت به دویدن...یک جوری که هر بار که بال میزنی روی پنجه هایت بلند شوی ...پرش های کوتاه...بعد بلند تر..بلند تر ...و بلند تر...یکهو می بینی که توی آسمانت هستی...هیچ چیز سنگینت نمی کند...هیچ رویایی که روی زمین جا مانده باشد...
پالی جان تو هم که بدتر از من حسابی سرت شلوغه !!!
امیدوارم خوب و سلامت باشی .
سلام
شاید هم به کدامین درد؟ یا کدامین خاطره ...
از نوشته هاتون خیلی خوشم اومد.