با حلقه ای زرین
توری سپید
لباسی حریر
ابروانی سیاه
***
پای کوبان در اطاق
این که این جاست
به راستی
ارباب من است ......
***
نگاه کن که میرود زمخت
چون خرس همیشه
نمیدانم
چرا نمی خندد
این زمخت ارباب من.........
***
ارباب من خشمگین است
با نفسی اتشین
چه مضحک است اربابم
ارباب
مرا به بخش
که هنوز در نیافتم
از چه رو دوستم داری...........؟
نازنینم سبک نوشتنت روز به روز بهتر می شود.دوستت دارم.
بی نظیر بود......
به هر حال این هنوز شبیه شعر اون دختره تو اون فیلمست! چه میشه کرد!