بگذار دوستت بدارم آنچنانکه خورشید زمین را دوست دارد بگذار تو را در آغوش کشم همچون هم آغوشی زیبای موج وساحل بگذار تنها با تو بمانم مث وفای ماهی به دریا این خواستگاه را نگذار ناکام بماند بگذار برای زندگی بهانه ای زیبا همچون عشق تو داشته باشم این روح سرد از کجا آمده است که من وتو را اینگونه در بر گرفته است این قصه نباید ناتمام باقی بماند این قصه را پایانی شایسته باید باشد چراکه من وتو می توانیم باز روح عشق را در دنیای بی روح بدمیم بگذار با تو بمانم مث قصه قدیمی برگ و درخت که هر کدام جدا از هم هیچ سودی ندارند جز پریشان حالی تو فرصت بده تا با تو بگویم این عشق را می توان دوباره ساخت می توان دوباره معنا کرد من وتو می توانیم از آن افسانه ها باشیم از آنان که فقط نامی از آنها در کتاب مانده است شاید روزگاری تصنیف من وتو گردد ورد زبانها جای لیلی جای مجنون جای فرهاد جای شیرین اگر تو خواهی شود
بگذار دوستت بدارم
آنچنانکه خورشید زمین را دوست دارد
بگذار تو را در آغوش کشم
همچون هم آغوشی زیبای موج وساحل
بگذار تنها با تو بمانم مث وفای ماهی به دریا
این خواستگاه را نگذار ناکام بماند
بگذار برای زندگی بهانه ای زیبا
همچون عشق تو داشته باشم
این روح سرد از کجا آمده است
که من وتو را اینگونه در بر گرفته است
این قصه نباید ناتمام باقی بماند
این قصه را پایانی شایسته باید باشد
چراکه من وتو می توانیم
باز روح عشق را در دنیای بی روح بدمیم
بگذار با تو بمانم مث قصه قدیمی برگ و درخت
که هر کدام جدا از هم هیچ سودی ندارند جز پریشان حالی
تو فرصت بده تا با تو بگویم
این عشق را می توان دوباره ساخت
می توان دوباره معنا کرد
من وتو می توانیم از آن افسانه ها باشیم
از آنان که فقط نامی از آنها در کتاب مانده است
شاید روزگاری تصنیف من وتو گردد ورد زبانها
جای لیلی
جای مجنون
جای فرهاد
جای شیرین
اگر تو خواهی شود
سلام . شاید قهر باشین ولی خوشحال می شم یه سری بزنین و نظربدین ... خداحافظ
گویا بر پشت اکثر ما همان خفاش نشسته است
با چهره ای دلقکانه.
سلام
گاهی وقتها فکر میکنم روزگار به همان تیرگی است که میگوئی.
ای کاش میشد روشنش کرد.