-
خاطرات
سهشنبه 11 مهرماه سال 1385 22:10
خاطرات زندان ابد اگر خاطره ا ی نبود هر روز روز تازه ای بود.................
-
اشنائی
دوشنبه 10 مهرماه سال 1385 00:15
گفتم: از خودت بگو خندید ونگاهش را دوخت به دور و رفت گوئی که هرگز اینجا نبود.........
-
غروب
جمعه 7 مهرماه سال 1385 01:32
غروب این تنها واژه از لبی ست که خورشید را زمزمه میکرد.........
-
باد
چهارشنبه 5 مهرماه سال 1385 21:57
انجیرها از درختان فرو می افتند خوب وشیرین اند پوست های سرخشان از هم باز می شوند ایا می شد من برای انجیرهای رسیده باد شمال باشم ؟
-
شب
دوشنبه 3 مهرماه سال 1385 00:36
شب است اینک تمام چشمه سارهای پریشان بلندتر سخن میگویند وجان من نیز یک چشمه سار جوشان است شب است تنها اکنون تمامی نغمه های عاشقان بیدار می شوند وجان من نیز یک نغمه عاشق است چیزی خاموش ناشده خاموش ناشدنی در درون من است که میخواهد به زبان بیاید اشتیاقی برای عشق در درون من است که خود به زبان عشق سخن میگوید شب است کلام عشق...
-
در میان
جمعه 31 شهریورماه سال 1385 18:17
من { در میان } و تنها..........
-
چمن زار
چهارشنبه 29 شهریورماه سال 1385 17:16
فقط چمنزار می پرسد چرا من امید از دست داده ام؟ فقط چمنزار می پرسد چرابا نوای نی همپای مردگان می رقصم؟ فقط چمنزار می پرسد چرا گلهای رز وحشی در بیابان نمی روید؟
-
مسافر
سهشنبه 28 شهریورماه سال 1385 18:19
میدانستم مسافریید مسافر دور خدا نگهدارتان دلتنگم دلتنگ ازبی مهری به کدامین گناه باید مجازت شوم؟ ای کاش باور میکردم که قلب انسانها سنگ شده است سنگ سخت خارا .........
-
برکت
دوشنبه 27 شهریورماه سال 1385 22:48
خورشید بر اب های نیلگون می تابد ابرهای جادوئی اسمان را پر می کنند و باران پربرکت می بارد می بارد می بارد و سیلاب همه چیز را نابود میکند...........
-
سفر
دوشنبه 27 شهریورماه سال 1385 14:13
چمدان خالیم را می بندم میخواهم بروم به هیچ کجا ای کاش زودتر برسم........
-
عشق
دوشنبه 27 شهریورماه سال 1385 00:43
بیهوده نیست عشق این را از آن دوچشم واز آن نگاه که هیچگاه ندیدم دانستم بیهوده نیست عشق.........