-
قاب عکس
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1385 23:14
برایم از رفتنت تصویری در چهارچوب در مانده وقاب عکسی بر دیوار صبح ها همین صبح ها جای خالیت در قلبم میخارد........
-
جای خالی
دوشنبه 23 بهمنماه سال 1385 00:09
ترا در گودالی سرد به خاک سپردیم اما انجا جائی برای خاک سپردن لبخندت ، مهربانی ها وعشق و محبتت نبود وتو همه آنها را با خود به آسمان بردی ترا در گودالی سرد به خاک سپردیم وسنگی سپید به سپیدی قلبت بر آن نهادیم ونوشتیم مادر جای خالی تو زین پس یک سبد پر ز یاس و رازقی شد تا ابد .......
-
مادر
چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1385 01:52
مادرم همه چیز می دوزد گلهای زیبای هزار رنگ روی پارچه کتان سفید برودری های پر نقش کنار پارچه های ساتن رنگی مادرم همه چیز می دوزد حتی انگشتانش را به روزگار و شانه هایش را به بار آن و اینک خود را به آسمان دوخت و رفت ..........
-
دل
جمعه 6 بهمنماه سال 1385 00:08
دستت دلم را گرفت رفت بی دل وخالی و وامانده ام .........
-
گل
شنبه 30 دیماه سال 1385 22:33
ساده است ستایش گل چید نش واز یاد بردن اینکه آبش باید داد ساده است ستایش عشق عاشق شدن واز یاد بردن اینکه عشق ........ می خواهد !
-
دست ها
پنجشنبه 21 دیماه سال 1385 02:05
دست هایم کوچک نبودند برای ماندنت بامن هیچ وقت که ماندنت بزرگ نبود برای دست هایم هیچ وقت نازنین..........
-
باران
چهارشنبه 13 دیماه سال 1385 21:26
باران بهانه بود که تو زیر چتر من تا انتهای کوچه بیائی و دوستی مثل گلی بشکفد در میان مان .......
-
عشق
یکشنبه 10 دیماه سال 1385 00:30
مهان می پرسد عشق چه رنگیست سبز است سرخ سفید آبی نارنچی ......؟ می گویم بی رنگ است در هر قالبی قرار گیرد همان رنگست عشق آن سوی من آن سوی تردید آن سوی اگر اما شاید ....... عشق نیاز زندگیست در هر رنگی ....
-
خفاش
چهارشنبه 6 دیماه سال 1385 21:23
نیمه شب در تاریکی شب خفاشی بر پشت من با نقابی بر چهره چون دلقکی خندان می مکد خون مرا ای شب چشمان مرا با کلاه دلقک به پوشان.........
-
دیدن
شنبه 2 دیماه سال 1385 00:37
از شاخه های انتظار تا آسمان دیدن یک بال فاصله ......
-
شب یلدا
پنجشنبه 30 آذرماه سال 1385 15:38
یک شب یک دقیقه بیش از دیشب شب یلدا شب یکی شدن ها شب شادی ها دوستی ها خنده ها یاد ها قصه ها بدور از غصه ها شب یلدا میوه های ترش وشیرین خوراکی های رنگین اجیل باسلق و پشمک هندونه انار یاقوت دونه شب یلدا شب سنت دیرین شب ایرانیان پاک دین شب حافظ شب شور وتمنا شب یلدا بودی از قدیم در قلب ما ایرانی ایم تا یلداها به بینیم .....
-
عاشق
سهشنبه 28 آذرماه سال 1385 00:19
به ناگاه چو مهتاب نو که از روزن ابر سر برکشید درخشید آشفت خاموش شد کسی که به ناگاه عاشق شد عجب کرده اش خواب مهتاب مست ...........
-
آواز دور دست ها
چهارشنبه 22 آذرماه سال 1385 21:47
بر پلی ایستادم در شبی مهتابی آوازی از دور دست ها به گوش می رسید قطره ای طلائی بر سطح لرزان قایقی مست بدرون تاریکی شنا کرد جان من سازی زهی در دستان نامرئی می خواند در پاسخ آواز دور دست ها ومی لرزد آیا کسی گوش می دهد ؟ ......
-
ویپاسانا
یکشنبه 19 آذرماه سال 1385 00:09
ده روز سکوت شریفه چه شریف است چه سخت است چه سخت است ذهن را باید پاک کرد از بودها ونبودها و بدنبال نفس حیات گشت نفس حیات با ذهنی باز آگاه هشیار دم و باز دم دم و باز دم یعنی هنر زندگی ویپاسانا ****** درختانی بسیار برگ ریزان دیوارهای بلند با حصار یاس باغچه وزمین پوشیده از برگ دو درختی با آویز های سرخ خرمالو استخر خالی از...
-
وادی
دوشنبه 6 آذرماه سال 1385 00:49
تولدی بدون خواستن جانی برای زیستن نامی برای داشتن کاری برای بودن مهری برای ورزیدن تختی برای خوابیدن خوابی برای رویا رویائی برای ارزوها ارزوئی برای فرداها فرداها و فرداها وادی تنها مکان ارامش من ..........
-
خزان
جمعه 3 آذرماه سال 1385 01:04
درختان ایستاده در خوابند وبرگ هایشان رنگین کمانی از سبز وزرد وسرخ شناور درباد اینک فرش زمین اند خزان این است راز پر رمز طبیعت .......
-
پرورده
سهشنبه 30 آبانماه سال 1385 00:20
چوب را آب فرو نخواهدبرد شرم دارد از فروبردن پرورده خویش.........
-
زن
شنبه 27 آبانماه سال 1385 23:27
هیچگاه فهمیده نشدی دیده نشدی به بازی گرفته نشدی فقط زمانی که عروسکی بودی.........
-
ارباب
سهشنبه 23 آبانماه سال 1385 00:46
با حلقه ای زرین توری سپید لباسی حریر ابروانی سیاه *** پای کوبان در اطاق این که این جاست به راستی ارباب من است ...... *** نگاه کن که میرود زمخت چون خرس همیشه نمیدانم چرا نمی خندد این زمخت ارباب من......... *** ارباب من خشمگین است با نفسی اتشین چه مضحک است اربابم ارباب مرا به بخش که هنوز در نیافتم از چه رو دوستم...
-
کیستم
جمعه 19 آبانماه سال 1385 02:29
کیستم من سبوئی خالی از می نوازنده بی نی کیستم من اسمان بی ستاره دشت بدون لاله کیستم من نمیدانم زمانی من بودم وما بودیم سبوئی وسازی دشتی ونیازی اینک .........
-
هجوم
دوشنبه 15 آبانماه سال 1385 00:28
خرد زبانه می کشد از میان خاکستر خشم ورویا ها همچون مه ای در هجوم هیولا ها رویاها همچون مه ای در هجوم هیولا ها
-
خموشی
چهارشنبه 10 آبانماه سال 1385 02:47
خموشم لب فرو بستم تا نگویم انجه را که روحم را فسرده قلبم را شکسته جانم را گداخته خموشم تا نگویم از عشق های چرکین از صداقت دروغین از انسان غمگین ای شب مرا با رو یا های شیرینت اشنا کن تا دوباره لب بگشایم.........
-
رویا
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1385 00:20
ایا همگان می دانند که چون چشم به رویا می گشایند حتی سرانجام انچه را در عالم خواب می ببنند نمی دانند...........
-
اینه
دوشنبه 1 آبانماه سال 1385 00:17
تصویر تو با من بود در تمام لحظات ترا می دیدم وقتی به توفکر می کردم اینک آینه فکرم را غبار پوشانده نه تو در آنی ونه من ..............
-
موج
جمعه 28 مهرماه سال 1385 00:55
از ساحل دلتنگی تا رویای رسیدن یک موج فاصله...........
-
ناجی
چهارشنبه 26 مهرماه سال 1385 00:12
روز مرگی صبح شب تکرار و تکرار کجاست ان ناجی که بیاریم بیاید و زندگی را برایم معنا کند...........
-
جان شیفته
یکشنبه 23 مهرماه سال 1385 00:22
جان شیفته من بدنبال چیست ر هائی!!!!!!!! رهائی از یوغ تمام تعهدها و پرواز بسوی بلندای بیکران ازادگی ازادی از تمام بندها........
-
معجزه گر
چهارشنبه 19 مهرماه سال 1385 00:38
تو که با نیزه آتشت رودخانه جان مرا آب میکنی تا با رهائی از یخ شتابان جاری شود بسوس اقیانوس مقصدش روشن تر حتی وحتی تندرست تر ازاد در خواستنی ترین خود داری بدین سان معجزه ترا ستایش میکنم ای معجزه گر من........
-
مرد دریا
دوشنبه 17 مهرماه سال 1385 00:25
دریا در زیر ضربات پاروها راه را برای قایق باز کرد او دست از پارو زدن برداشت چشمش را به دریا سپرد و ذهنش را به خیالات مرد دریا....... مرد دریا فقط یکبار به رویاها یمان می آید..........
-
بیداری
جمعه 14 مهرماه سال 1385 01:05
دریچه ای برویم بازشد واینک من به ارامی از خواب برخواستم گمان بردم غوطه ورم زندگیم تا کجا گسترده است و شب چه زمان اغاز خواهد شد.....